سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/8/9
7:0 عصر

زندگی سه چیز است:

بدست شمع و پروانه در دسته

زندگی سه چیز است:

اشکی که پاک می شود،

لبخندی که محو می شود،

 یادی که می ماند

 

 


87/8/9
9:47 صبح

افسانهء تاریخی پل ورسک

بدست شمع و پروانه در دسته

 

 


افسانه‌ی تاریخی پل ورسک
(پل پیروزی)

هنگامی‌که در سال 1316 عملیات ساخت «پل ورسک» بر روی دره‌ی 110 متری « ورسک » توسط شرکت «کامپساکس» آلمانی به پایان رسید هیچ کس باور نمی‌کردکه قطار از روی‌آن بگذرد، یا جرأت دیدن‌آن را نداشت. «رضاشاه» برای این‌که از استحکام پل اطمینان حاصل‌کند فرمان داد معمار پل « پترسن» مهندس‌آلمانی همراه با زن و بچه‌اش در زیر این پل بنشیند، تا قطار از روی آن بگذرد. « پترسن» مانده بود چه‌کند. قطعاً با خود می‌گفت: «گیر بد سیاستمداری افتادم !» از طرف دیگر برای این‌که سرافکنده نشود پذیرفت. او زیر پل همراه با زن و دخترش نشست (صحنه را مجسم کنید). مهمانان و سران مملکتی در جای مخصوص خود نشسته بودند و مردم در پشت سر آنها. قطار سراسری از سه خط طلا به صورت مار پیچ‌خورده خم و راست می‌شد. از «دوگَل» گذشت. نزدیک قلعه‌ی «چهل در» ناگهان قطار از حرکت ایستاد و تعجب همگان را برانگیخت. راننده‌ی قطار دیگر جرأت راندن نداشت ترس او را فراگرفته بود. کارگری که زغال را در کوره می‌ریخت پذیرفت که قطار را براند- و راند- قطار حرکت کرد. زیر قلعه‌ی «چهل‌در» رسید. به یاد ساکنان قلعه‌ی ساسانیان سوتی زد. تپش قلب‌ها به شماره افتاد. نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد. در یک لحظه چشم‌ها بسته شد. قطار به سلامت از پل عبورکرد. سران مملکتی دست زدند، زنان محلی اسپند دود دادند. دامداران گوسفند و گاو سر بریدند. «رضا شاه» شهامت « پترسن» را در دل ستود اما به رویش نیاورد. این هم سیاست او بود. نزدیک هفتاد سال از استواری این پل می‌گذرد و باز هم خواهد گذشت.
می‌گویند: نام پل را چون نام دختر مهندس‌آلمانی «ورسک» بود، «پل ورسک» گذاشتند. اما واقعیت این است‌که در بالادست این پل روستایی قرار داشت‌که نام آن «ورسک» بود به همین دلیل نام آن را، «پل ورسک» گذاشتند. «ورسک» نام خود را از درختچه‌ای به نام «وِرس» که در بالا دست دره‌ی «ورسک» می‌رویدگرفته است . از این درختچه‌ برای ساختن جارو استفاده می‌شود .
اگر از نزدیک این پل را ببینید با خود می‌گویید که هنگام خلقت جهان این پل وجود داشته و آن را ساخته‌ی دست بشر   نمی‌دانید.
هنگامی‌که «روس‌ها» در شهریور 1320 شمال ایران را اشغال کردند به «پل ورسک» رسیدند قصد تخریب آن را داشتند، همه چیز برای تخریب پل آماده بود، ناگهان ورق برگشت چرا که فهمیدند با ساخت این پل بودکه سربازان آلمانی در جنگ جهانی دوم زودتر از موعد مقرر به روسیه رسیدند طوری‌که جنگ در زمستان شکل‌گرفت و سرمای سخت سیبری سربازان آلمانی را به زانو درآورد و روس‌ها پیروز این جنگ شدند . به همین دلیل از تخریب‌آن دست کشیدند و نام آن را « پل پیروزی» گذاشتند.
لازم به ذکر است در بدنه‌ی پل سمت چپ سه واژه‌ی: «خدا»، «شاه»، «میهن» به رنگ قرمز نوشته شده بود که بعد از انقلاب واژه‌ی «شاه» برداشته شد و واژه‌های «خدا» و «میهن» پل را استوار نگه می‌دارد.

 

  احمد باوند سوادکوهی  


87/8/9
9:31 صبح

من تمام عشق را در چشمهای تو یافتم

بدست شمع و پروانه در دسته

من تمام عشق را در  چشمهای تو یافتم  من آرامش عشق  را در نگاه

تو یافتم من تمام لحظه هایم را در تو میبینم من عاشق شدن را از تو

یاد گرفتم من یکرنگی راچنان در وجود  تو دیدم که از عشق  لرزیدم من

وجود تو را پر از محبت  دیدم  من عشق واقعی را در قلب تو یافتم و

خندیدم  به کسانی  که می گفتند مرا دوست  دارند من  تو را   می

شناختم  تو همیشه  در وجودم بودی من   احساسم را مدیون عشق

پاک توام من دیگر  نمی ترسم دیگر از هیچ چیز  نمی ترسم با تو می

توان  همیشه طعم  عشق را چشید من  همیشه  به  تو احتیاج 

داشته ام تو به من  احساس خوب بخشیدی  تو مرا به اوج  بردی تو

دستهایم  را  گرفتی  تو به من  نشان دادی آ ن چیزی را که سالها  به  

دنبالش  بودم من عشق  واقعی  را  در  تو یافتم من  تو را عاشق  یافتم

 تو را مهربان  و یک انسان  واقعی. یک مرد می تواند مثل تو باشد. توبه

من یاد دادی که فاصله ها ما را جدا نخواهد کرد تو به من یاد دادی که

چگونه عشق بورزم و  مرا بخشیدی  به خاطرآنکه تو را آزردم و تو به من

گذشت و صبر را آموختی و  اینکه  هر کاری خواهی کرد  برای  من و 

این مقدس ترین چیز در زندگی  من  است  می خواهم  بگویم  دوستت

دارم  می خواهم  بگویم  بی تو هیچم می خواهم  بگویم که باور  کردم  

تو را، صداقت را و موج احساست را ، من تو را نگران  یافتم نگران خود و

از شوق پر کشیدم من تو را عاشق یافتم و خدا را صدا کردم خدا خدا

خدا .... من تو را عشق می نامم من تو  را تمام  احساس می نامم من

اعتراف می کنم که  در برابر این همه  احساس هیچم من چشمهای 

مهربان و قلب عاشقت را با دنیا عوض نمی کنم،


87/8/9
8:49 صبح

*** امام زمان (عج) ***

بدست شمع و پروانه در دسته

 

روزی می آیی چه زیبا می شود

در زمین آنروز چه غوغا می شود

می شود  هر جا پر از  مهر و وفا

خسته دل  آندم  مداوا می شود

ظلم ها  می خشکد آنجا  بودنت

صلح و دوستی آنجا رویا می شود

غنچه ها  وا  می شوند  با  نوبهار

لحظه لحظه آن چه دیبا می شود

چشمه می جوشد زلال و شادمان

تشنه ات در صف هویدا می شود

صوت  قرآن می رسد از هر طرف

وقت    روحانی   مهیا   می شود

بلبلان   را   نیست  آرام  و  قرار

در   بهارم  دل  شکوفا  می شود

اشک شوقت می چکد از گونه ها

قطره قطره  نیکی  در یا  می شود

می رسند از هر طرف بس عاشقان

در  نمازت  صف  مصلا  می شود

طاهری گر عاشق  است  و  منتظر

در کلامش  شعر چه معنا می شود

***


87/8/9
8:23 صبح

من مطمئنم عشق روزی سر خواهد زد

بدست شمع و پروانه در دسته


<   <<   11   12   13   14      >