سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/11/29
6:5 عصر

مهدی جان پس کی مایی

بدست شمع و پروانه در دسته

پـس از مــرگم بیـا زیـبــا نـــگارم

بیا     آرام   و  تنها بــــــرمـــزارم

سرت خم کن ببوس سنگ مـزارم

که من در زیر خاک چشم انتظارم

               

 

   اگر نظر بدهید! مثل این دو شمع روشن خواهم بود 

 

دل را ز بی خودی، سرِ از خود پریدن است ...

 



ادامه مطلب ...


88/11/29
6:4 عصر

مهدی جان تا جان دارم منتظرتم

بدست شمع و پروانه در دسته

چشم به راه سپیده

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.جمعه آمد، مسیح بفرستید:


یک الف- بعد هم سه تا نقطه- این دعا زود دستتان برسد
می دهم آب با خودش ببرد، دست آن یار مهربان برسد
احتراماً به سقف خانه ی دل یک شکاف عمیق افتاده
از همین جا امیدوارم که، دست هایم به آسمان برسد
من تقاضای یک نظر دارم، نظرم غالباً موافق توست
این که کاری ندارد آسان است، هر که باید به میهمان برسد
یک الف- بعد هم سه تا نقطه- جمعه آمد مسیح بفرستید
احتراماً ز عشق، می خواهم تا به اوضاع مردگان برسد
نامه ها پشت نامه- اما او... - وحده لا اله الاهو
با شما هم عقیده هستم من، کارد باید به استخوان برسد
شنبه، یکشنبه و دوشنبه گذشت، رودها نامه ای نیاوردند
آنچه را از تو خواستم مگذار، پاسخش دست دیگران برسد
رزیتا نعمتی
نشان
بیا که بی تو نازنین نمانده طاقتی به جان
مرا ببر به سمت خود، به اوج هر چه کهکشان
اگرچه دل شکسته ام، بگیر دست خسته ام
میان دست های خود، چو قطره ای ز بی کران
توای سوار سبزپوش، که از تبار حیدری
تو ای رسول روشنی، طلایه دار آسمان
زلال شعر بودنی، تقدس سرودنی
تو عطر یاس و نرگسی، در این زمان بی گمان
در ازدحام واژه ها، به جستجوی سایه ها
چه بی ستاره می شوم، اگر نگیرمت نشان
چقدر راه و فاصله، میان ماست تا شما؟
که هر چه می دوم ولی، نمی رسم به پایتان
تو رمز و راز هر چه هست، تو مستی می الست
ز دیده گرچه غایبی، به چشم دل ولی عیان
سعید عاشقی

 

کجاست آن طالب خون حسین(ع)...

 



ادامه مطلب ...


88/10/14
11:7 عصر

عالم همه محو...

بدست شمع و پروانه در دسته


88/10/14
11:3 عصر

زهــرا شــنید شرح گرفتـــــاری حسین

بدست شمع و پروانه در دسته

زهــرا شــنید شرح گرفتـــــاری حسین
آمــــــد به کربلا به عــــزا داری حسین

از کربلا گرفت کفــی خاک بو کشیــــد
از خاک بوی خون گلــوی حسین شنید

گیسو کشودو گفت که ای خاک بی وفا
کردی چی سان به دار که مهمان کربلا

این بوی خون کیست که دل میکند کباب
شــرم بکن ز فاطمـــه و روی بو طـــــراب

مهمان شود به خاک تو سلطان مشرقین
کو لشکر و عیال و علــمدار کـو حسیــــن

دشمن چنین بریــده سر نور عیــن مـــن
آندم گریســت به حال حســـین مــــــن

آب داد یا نه داد بر آن تشـنه دشمــنش
صیـدکه تشنه بود حرام است کوشتنش

بار جواب خیرونســا چون خموش شــــد
یکسر زمیـــن کــــربلا پـــر خروش شــــد

که خـــــدا کفـــتـه بـــــر هـــــمه آ یــات

از آنــدم تا به دم عـــرش دما دم صلوات


88/2/25
12:6 صبح

عاشقانه

بدست شمع و پروانه در دسته

اگر بیای همون جوری که بودی

                                کم میارن حسودا از حسودی

صدای سازم همه جا پر شده

                                 هر کی شنیده از خودش بیخوده

اما خودم پر شدم از گلایه

                                هیچی ازم نمونده جز یه سایه

سایه ای که خالی از عشق و امید

                                 همیشه محتاجه به نور خورشید

 


   1   2   3   4   5   >>   >