شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه ان میکند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتی ست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفر کرده از که پرسم باز که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که ان مه نامهربان گسل به ترک صحبت یاران خود چه اسان گفت من ومقام رضا بعد ازین وشکر رقیب که دل بدرد توخو کرد وترک درمان گفت غم کهن بمی سالخورده دفع کنید که تخم خوشدلی اینست پیر دهقان گفت گره ببادد مزن گرچه بر مرادرود که این سخن بمثل باد با سلیمان گفت به مهلتی که سپهرت دهد زراه مرد تراکه گفت که این زال ترک دستان گفت مزن زچون وچرادم که بنده مقبل قبول کرد بجان ر سخن که حانان گفت که گفت حافظ از اندیشه تو امد باز من این نگفته ام انکس که گفت بهتان گفت
87/11/27
5:9 عصر
5:9 عصر
سختی فراق بر یار
بدست شمع و پروانه در دسته
درباره
آرشیو یادداشتها
یادداشتهای آرشیو نشده
-
مهدی جان پس کی مایی
مهدی جان تا جان دارم منتظرتم
عالم همه محو...
زهــرا شــنید شرح گرفتـــــاری حسین
عاشقانه
جنبشه بزرگ مردمی
به کلبه ی عشق من و شکوفه خوش آمدید
خوش آمدید
عاشقانه-2
عاشقانه و خصوصی
دل به چشمای تو بستم....
دوستت دارم ش...
عاشقی رو دوست دارم با تمام بیقراریش
پس تو کجائی نامهربون؟
تقدیم به شکوفه
[همه عناوین(87)][عناوین آرشیوشده]