چه دردی است در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن* برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن* برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن* چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن* برسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن * به نزدعاشقان چون سنگ خاموش ولی در بزم خود غوغا نشستن* به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی بر دل امید خانه بستن* به من هر دم نوای دل زندبانگ چه خوش باشد از این غم خانه رفتن** چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها شکستن/
87/8/8
5:29 عصر
5:29 عصر
چه دردی است
بدست شمع و پروانه در دسته
درباره
آرشیو یادداشتها
یادداشتهای آرشیو نشده
-
مهدی جان پس کی مایی
مهدی جان تا جان دارم منتظرتم
عالم همه محو...
زهــرا شــنید شرح گرفتـــــاری حسین
عاشقانه
جنبشه بزرگ مردمی
به کلبه ی عشق من و شکوفه خوش آمدید
خوش آمدید
عاشقانه-2
عاشقانه و خصوصی
دل به چشمای تو بستم....
دوستت دارم ش...
عاشقی رو دوست دارم با تمام بیقراریش
پس تو کجائی نامهربون؟
تقدیم به شکوفه
[همه عناوین(87)][عناوین آرشیوشده]