عشق کدوم غریبه بگو به جونت افتاد
چی شدکه خیلی ساده عشقمو بردی از یاد؟
قلبمو خیلی ساده ول کردی زیر پاهاش
گول نگاشو خوردییا که فریب حرفاش؟
آهای خبر نداری دلم داره می میره
همدم بی کسیهام تو بی کسی اسیره
بهش بگید هنوزم جاش خالیه تو خونه ام
بگید هنوز داد می زنم برگرد دردت به جونم
رفتم زیادت اما بدون نرفتی از یاد
ندیدی وقتی رفتی واسه تو دست تکون داد
هر کی رسیده از راه بهم می گه دیوونه ام
آخه ورد زبونمه برگرد دردت به جونم
دلت چه جوری اومد زدی خیلی ساده
تنهاش گذاشتی اما دل به کسی نداده
هیچ از خودت می پرسی عاقبتم چی می شه؟
نه مرده ام نه زنده،زنده به گور همیشه
11:33 عصر
زنده به گور
بدست شمع و پروانه در دسته
11:32 عصر
تنها آرزوی من
بدست شمع و پروانه در دسته
دوباره دل هوای با تو بودن کرده
نگو این دل دوری عشقتو باور کرده
دل من خسته از این دست به دعاها بردن
همه آرزوهام با رفتن تو مردن
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من تو رو ببینه
واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا می دم
آخه تو رنگ چشات قیمت دنیا رو دیدم
توی هفتا آسمون تو تک ستاره منی
به خدا ناز دوچشماتو به دنیا نمی دم
حال من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من تو رو ببینه
11:31 عصر
تمنا
بدست شمع و پروانه در دسته
تو ای نامهربون با من کمی هم مهربونی کن
یه دنیا درد دل دارم کمی هم همزبونی کن
ببین دستام چه میلرزه ببین زخمام چه می سوزه
نگاه مات آدمها روپوستم طعنه می دوزه
امون از این غریبیها امون از گله وکینه
نگو اینبار تحمل کن نگو خواست خدا اینه
نزار که بشکنه قلبم تا وقتی که تو رو دارم
تا وقتی که به عشق تو یه دنیا آرزو دارم
تو که رفتی غم دوریت خراب وخرد وپیرم کرد
دوباره درد تنهایی توی دستاش اسیرم کرد
تو که رفتی دلم لرزید آخه باور نمی کردم
چه روزهایی چه شبهایی که با یاد تو سر کردم
هنوزم عاشق وتنها می خونم از تو با غمها
تمنا می کنم برگرد بمون با من تو این دنیا
هنوزم گل تو گلدونه تو ایوون بوی بارونه
هوا اینجا هوای توست تا برگردی به این خونه
11:22 عصر
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
بدست شمع و پروانه در دسته
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
11:19 عصر
شعری از حافظ
بدست شمع و پروانه در دسته
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که میخوریم
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در به سر بریم
درباره
آرشیو یادداشتها
یادداشتهای آرشیو نشده
-
مهدی جان پس کی مایی
مهدی جان تا جان دارم منتظرتم
عالم همه محو...
زهــرا شــنید شرح گرفتـــــاری حسین
عاشقانه
جنبشه بزرگ مردمی
به کلبه ی عشق من و شکوفه خوش آمدید
خوش آمدید
عاشقانه-2
عاشقانه و خصوصی
دل به چشمای تو بستم....
دوستت دارم ش...
عاشقی رو دوست دارم با تمام بیقراریش
پس تو کجائی نامهربون؟
تقدیم به شکوفه
[همه عناوین(87)][عناوین آرشیوشده]